تاریخچه حقوق بشر
از آنجا که تاکید مداوم بر حیثیت و کرامت انسان باید همواره حاضر و زنده باشد، الزامات اخلاقی و سیاسی به تناسب دگرگونی های دنیا تحول می یابد به همین منظور امر حقوق بشر در عین حال نوعی آرمان و راهبرد است.
که از اینرو در این مقاله سعی شده است با نگاهی هرچند گذرا به تاریخچه ی حقوق بشر از وجود اهمیت این مقوله در گذشته نیز آگاهی یابیم.
چیستی و چگونگی حقوق طبیعی
تعریف حق : بر طبق تعریف حق واژه ای ست از آنچه فرد یا پدیدهای سزاواری آن را دارد».۲
به طور کل حق و امتیازاتی که برای هر فرد یا پدیده ای متصور هستیم یا برخاسته از قانون وضعی است یا طبیعی
حق وضعی در واقع همان حقی است که به موجب قانون حاکم بر جامعه ای به رسمیت شناخته می شود و این حق پیرو شرایط زمان و مکان و عرف حاکم بر جامعه بوده و می تواند قابل تغییر و دگرگونی باشد.
به عنوان مثال حقوق دوره برده داری. این حقوق ریشه در قراردادهای اعتباری دورانها و سرزمینهای خاصی داشت و در عصر ظهور اسلام نیز, این پیوند و حقوق همچنان برقرار بود.
به طوری که حتی در کتب آسمانی مسلمانان از آن بطور آشکارا و مستقیم صحبت شده و گرچه از نظر اصول اخلاقی گاهی به آزادای بردگان اشاراتی شده است اما نگهداری و حتی حقوق مشخصه ای برای آنها در همان تعریف برده یا بطور مونث آن کنیز عنوان گردیده است.
حقوق طبیعی:
و اما حقوق طبیعی که به ارزشها و آزادیهایی که همراه طبیعت انسان است و به حکم انسان بودن افراد از آنها برخوردار میشوند گفته میشود.
همچون حق نفس کشیدن ،خوردن ، خوابیدن و ….
- دیرینگی آشنایی انسان با حقوق طبیعی:
انسان از دیرباز با قانون و حقوق طبیعی و دامنه آن آشنا بوده است. تاریخ نشان میدهد که آریاها نسبت به این قانون شناخت داشته اند به طوری که زرتشت, آن را بنیان فلسفه خود قرار داده و در جایی نیز اشاره به این دارد و آنرا جزو ذات طبیعت میداند.
. قانون, ذات طبیعت است, یعنی امور طبیعی از روی نظام و ناموس معین جریان دارد
و همچنین میتوان از منشور کوروش به عنوان اولین منشور حقوق بشری یاد کرد.
– پیشینه های حقوق طبیعی در یونان :
بحث حقوق طبیعی در غرب از بیست وپنج قرن پیش, به اشکال مختلف در میان متفکران جریان داشته است.
در کتاب اخلاق، نیکو ماخوس ارسطو اذهان میدارد که بخشی از عدالت اجتماعی, سرچشمه طبیعی دارد و بخش دیگر بر قانون استوار است.
از نظر ارسطو, طبیعت تنها چیزی است که می تواند آخرین مراد و هدف باشد, زیرا حالت تکامل یافته یک چیز از نظر او, طبیعت آن چیز است.
بعد از آن میتوان به مهمترین تحول فکری در خصوص پذیرش اهمیت حقوق انسانی به ویژه توجه به اهمیت اندیشه و فکر انسان اشاره کرد که آن شروع دوره ی رنسانس است. در عصر رنسانس ما شاهده سه انقلاب فکری مهم که پایه های اساسی این عصر را تشکیل میدهند هستیم که عبارتند از : انقلاب فکری کوپرنیک، انقلاب فکری گالیله و انقلاب فکری دکارت.
در اینجا به جهت اهمیت ویژه ی سومین انقلاب فکری که مربوط به اندیشمندی به نام دکارت است تنها به شرح آن اکتفا میکنیم.
سومین انقلاب فکری را دکارت راهاندازی کرد و او بود که عقل بشر را به جای کتاب مقدس و سنت پاپ و کلیسا و فرمانروا قرار داد. با این کار، دکارت سوژه آفرید. در اروپای غربی دورۀ رنسانس بود که توسط فلسفۀ دکارت، خرافات از میان برداشته شده و عصر اندیشههای روشن و متمایز آغاز گشت. دیگر زمینههای فکری آماده شد تا مردم همهچیز حتا محتویات کتاب مقدس را با محک عقل بسنجند. عصر ایمان جایش را به عصر خرد داد.
رنسانس یک نهضت علمی و هنری بود، نه نهضت دینی؛ ولی مهمترین موضوع آن، تأکید بر قدرت و توانایی انسان در حوزههای مختلف بود و در نتیجه ی این نهضت فرهنگی، باور به توانایی انسان افزایش یافت. به نظر میرسد که اویل قرن پانزدهم، یکی دیگر از نقاط عطف در تاریخ اروپای مسیحی در مباحث مربوط به سرشت و جایگاه انسان است
پس از رنسانس و نهضت اصلاح دینی, بحث از حقوق بشر در غرب شروع میشود.
تا آن زمان بیش ترین تأکید بر تکلیف انسان بود, نه حق او, تا این که بیانیه حقوق بشر و شهروند در سال ۱۷۸۹ میلادی صادر شد. این بیانیه خشم کلیسا را برانگیخت; چون در اصول دهم و یازدهم آن درباره آزادی عقاید سخن به میان آمده بود و این با ایدئولوژی مذهبی کلیسا مغایرت داشت.
بطور کلی طرح و توسعه حقوق بشر در جهان غرب, سبب شد تا حقوق الهی و آسمانی که هواداران سلطنت برای پادشاه قائل بودند, مورد تردید قرار گیرد و حقوق سیاسی عصر روشن اندیشی همراه و دوشادوش پیشرفت علوم طبیعی زمینه را برای انگاره جدیدی از پیوند مردم با حکومت آماده کرد. شکوفایی این اندیشه ها, که با نوشته های هابز و برک و لاک و هیوم و بنتام و میل در انگلیس و مونتنی و روسو و ولتر و منسکیو و توکویل در فرانسه شروع شد در سیصد سال اخیر ادامه یافت و موجب بنیان گذاری رشته ای از حقوق به نام حقوق بشر گردد.
اما تاثیر به سزای تحول و انقلاب سال ۱۷۷۶ آمریکا را نباید فراموش کرد .
از آن روزی که فریادهای استقلالخواهی ۱۳ مهاجرنشین بریتانیایی آنسوی اقیانوس اطلس- آمریکا- در سرزمینهای اروپایی طنینانداز شد. روزی که لرد نورث، نخستوزیر انگلستان وحشتزده از استقلالطلبی آمریکاییها، رهبران اروپا را به مدد طلبید و هشدار داد که: «اگر آمریکا به یک امپراتوری مستقل تبدیل شود، در نظام سیاسی دنیا انقلابی ایجاد خواهد کرد و اگر اروپا امروز از بریتانیا حمایت نکند، روزی خود را تحت سلطه آمریکا خواهد یافت.» هشدار نخستوزیر آن روز گوش شنوایی نیافت، چه آنکه اروپاییان همه تن چشم شده و ظهور ملتی جدید را به نظاره نشسته بودند: «ایالات متحده آمریکا». بدینترتیب آمریکا متولد شد، و این چنین شد که اعلامیه استقلال آمریکا الهامبخش انقلابیون فرانسوی و استقلالطلبان آمریکای جنوبی شد.
نخستین جملهٔ اعلامیه قویاً اظهار میدارد که بنا بر قوانین طبیعت، مردم حق دارند که استقلال سیاسی خود را امری مسلم فرض کنند و تصدیق میکند که زمینههای اتخاذ چنین تصمیمی میبایست عقلانی و منطقی باشد و صریحاً بیان شوند و به افکار عمومی توضیح داده شوند
قسمت بعدی، مقدمهٔ مشهوری است که شامل ایدهها و ایدهآلهایی میشود این قسمت همچنین مفهومی را تصدیق میکند که امروزه به آن «حق انقلاب» میگویند: مردم حقوق مسلم و معینی دارند و هنگامی که حکومتی به این حقوق تعدی وتجاوز کند، مردم حق دارند که آن حکومت را تغییر دهند و یا براندازند.
((ما این حقایق را بدیهی میانگاریم که همهٔ انسانها برابر آفریده شدهاند و آفریدگارشان حقوق سلبناشدنی معینی به آنها اعطا کردهاست، که حق زندگی، آزادی، و جستجوی خوشبختی از جملهٔ آنهاست.))
و اینکه برای تضمین این حقوق، حکومتهایی در میان انسانها برپا میشوند که اختیارات بحق خود را از رضایت حکومتشوندگان کسب میکنند. و اینکه هرگاه هر شکلی از حکومت پایمالکنندهٔ این هدفها شود، حق مردم است که آنها را تغییر دهند یا براندازند و حکومت تازهای بر پا دارند.
و اینچنین بود که آتش انقلاب فرانسه در ۱۷۸۹ از تاثیر آموزه های انقلاب آمریکا شکل گرفت، این تاثیرپذیری شاید خود دلیلی بود برای آلکسی دوتوکویل، اندیشمند و سیاستمدار فرانسوی که سفری به قاره جدید داشته باشد و آموزههای حکومتداری نو را از نزدیک ببیند و لمس کند: «همین که پای شما به خاک آمریکا رسید، یک مرتبه چشم باز میکنید و متوجه میشوید در میان یک نوع جنجال و آشوب قرار گرفتهاید. از همه طرف فریادهای درهمی به گوش میرسد و هزاران صدا یکباره از هرطرف بلند است. هریک از این صداها یک خواست اجتماعی است که طنینانداز میشود. در اطراف شما همه چیز در حرکت و فعالیت است. بزرگترین تکلیفی که فرد آمریکایی برای خود میشناسد آن است که در امر حکومت جامعه مشارکت کند.» توکویل در مشاهدات خود از آمریکا مجذوب علاقه مردم این سرزمین به «آزادی» و «عمل به قانون» میشود
نخستین اعلامیه حقوق بشر و شهروند در گرماگرم انقلاب کبیر فرانسه، در ۲۶ اوت۱۷۸۹م در مجلس مؤسسان این کشور تدوین شد و فردای آن روز نیز به تصویب مجلس ملی فرانسه رسید. این اعلامیه که چند سال بعد به عنوان دیباچه قانون اساسی فرانسه پذیرفته شد، یک سند تاریخی است که به عنوان اولین سند مهم درباره حقوق افراد در برابر قانون و آزادی عقیده و قلم و بیان تاکید شده است. براساس این سند، متهم ساختن یا بازداشت و زندانی کردن اشخاص، بدون رعایت تشریفات مقررات قانونی، ممنوع میباشد. همچنین اعلامیه حقوق بشر و شهروند به چگونگی وضع مالیاتها و تامین مخارج عمومی و تشکیلات دولت و حق مالکیت و موارد دیگر نیز میپردازد. ولی نکته ای که گفتنی است این که نخستین کسانی که این اعلامیه را زیر پا گذاشتند رهبران انقلاب کبیر فرانسه و همان کسانی بودند که با شور و هیجان، این اعلامیه را تصویب وامضا کرده بودند. در فاصله تصویب نخستین اعلامیه حقوق بشر تا نیمه قرن بیستم، قوانین اساسی بسیاری از کشورها در چهارچوب همین اصول تدوین شده و اعلامیه جهانی حقوق بشر که در سال ۱۹۴۸م به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسید، نسخه مکمل همین اعلامیه است، ولی با کمال تاسف باید اذعان کرد که بعد از گذشت بیش از دویست سال از تصویب نخستین اعلامیه جهانی حقوق بشر، حقوق و آزادیهای تصریح شده در این اعلامیه، برای اکثر مردم روی کره زمین، آرزویی دست نیافتنی است تا چه رسد به اعلامیه جهانی حقوق بشر مصوبه سال ۱۹۴۸م، که حقوق و آزادیهای بیشتری را برای انسانها در نظر گرفته است.
و اما مصوبه ی ۱۹۴۸ یا همان اعلامیه جهانی حقوق بشر
همه این رویدادهای تاریخی پلههایی بودند که به تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر منتهی شدند.
پس از فاجعه تاریخی ناسیونال سوسیالیسم در آلمان نازی و جنایات نژادپرستانه آدولف هیتلر علیه یهودیان و جنایات او علیه دگراندیشان، مخالفان و مردم کشورهای دیگر، اتحادی جهانی برای تشکیل یک نظم نوین جهانی به وجود آمد، که قرار شد بر پایه ارزشهای مدرن حقوق بشر مقرر شود. فعالان و اندیشمندان حقوق بشر به این امر واقف بودند، که پیروزی بر دیکتاتوری نازیها و دولتهایی که متحدین آلمان نازی بودند، به تنهایی نمیتواند به صلح سیاسی در جهان منجر شود.
اعلامیه جهانی حقوق بشر مصوبه ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ میلادی دستاوردی است که به دنبال جنگ جهانی دوم شکل گرفت. آزادیهایی که در اعلامیه جهانی حقوق بشر مطرح هستند ، در ژانویه ۱۹۴۱، یعنی هفت سال قبل از تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر، در کنگره آمریکا مطرح شده بودند و در آنجا روزولت، به شهروندان آمریکایی و به شهروندان تمام جهان پیام و نوید چهار آزادی را برای آینده جهان بشری داده بود:
آزادی بیان، آزادی عقیده و رهایی از هر نوع ترس و فقر. این چهار آزادی از یک سو هدف اول مورد حمله از سوی حاکمان هر دیکتاتوری و از سوی دیگر میزان ابتدایی نوع آزادی در یک کشور هستند. در جامعه ایی که انسانها نتوانند بصورت آزاد افکار خود را بیان کنند و در آن مورد بنویسند، در جامعه ایی که انسانها اجازه ندارند آزادانه به دین، یا فلسفه و جهانبینی یا به یک هدف سیاسی اعتقاد داشته باشند، در جامعهای که مقامات کشور با هدف به وجود آوردن رعب و وحشت و ترس مردم را سرکوب میکنند و امنیت مردم را نابود میکنند و در جامعهای که مقامات کشور نتوانند حداقل رفاه زندگی را برای همه شهروندان فراهم کنند، ابتداییترین شرایط یک زندگی آزاد از بین برده شده است.
در مقدمه این اعلامیه آمده که هدف این حقوق جدید بشری، تبلور آرمان مشترکی است که برای همه ملل این جهان است. در جمله اول این مقدمه به فاجعه اعمال وحشیانه ناسیونال سوسیالیسم آلمان اشاره شده و به اهمیت حقوق نوین بشری صحه گذاشته میشود: ((… از آنجا که شناسایی حیثیت ذاتی کلیه اعضای خانواده بشری و حقوق یکسان و انتقال ناپذیر آنان اساس آزادی و عدالت و صلح را در جهان تشکیل میدهد، عدم شناسایی و تحقیر حقوق بشر منتهی به اعمال وحشیانهای گردیده است که روح بشریت را به عصیان واداشته؛ و ظهور دنیایی که در آن افراد بشر در بیان عقیده آزاد و از ترس و فقر فارغ باشند به عنوان بالاترین آمال بشر اعلام شده است….))
ایده آزادی و رهایی از ترس و فقر تصوراتی بدعت آور بودند که آرمانهای حقوق بشری را برای شهروندان همه کشورها در سطح جهانی منقلب کردند. این خواست نیز قبلاً در برنامه «نیو دیل» توسط رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا فرانکلین روزولت مطرح شده بود و تجلی سیاست اجتماعی او در جواب به بحران اقتصاد جهانی سالهای اول دهه سوم قرن بیستم بود.
و در ژانویه ۱۹۴۲ بیست و پنج کشور عضو «ائتلاف ضد هیتلری» بیانیه سازمان ملل را امضاء کردند.
در نهایت باید گفت مجمع عمومی سازمان ملل متحد، سه سال پس از تأسیس سازمان ملل متحد، اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر را تصویب کرد و اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر، که هدف آن برقراری تضمین حقوق و آزادیهای برابر برای همه مردم بود در ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ به تصویب رسید، روزی که اینک در سراسر جهان به عنوان روز بینالمللی حقوق بشر گرامی داشته میشود.
آنا الینر روزولت، یکی از مهمترین مؤلفین اعلامیه جهانی حقوق بشر، و رئیس کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد بود.
در روز ۱۰ دسامبر سال ۱۹۴۸ میلادی اعلامیه جهانی با ۴۸ رأی موافق، بدون رأی مخالف و ۸ نمایندهٔ غایب بهتصویب رسید.
شوروی، جمهوری سوسیالیستی شوروی اوکراین، جمهوری سوسیالیستی بلاروس شوروی، جمهوری فدرال سوسیالیستی یوگسلاوی، جمهوری خلق لهستان، چکسلواکی، عربستان سعودی و اتحادیه آفریقای جنوبی هشت نمایندهای بودند که در جلسه تصویب حضور نداشتند.
پر واضح است که عدم حضور اتحادیه آفریقای جنوبی را میتوان بهدلیل نظام آپارتاید دانست، که عملکرد آن مستقیماً با تعدادی از مواد بیانیه در تناقض است و همچنین غیبت نماینده عربستان سعودی که این کشور همواره تحت یک حکومت دینی اداره شده است نیز بهدلیل مخالفت با ۲ ماده از اعلامیه بود: ماده ۱۸ که به همگان «حق تغییر دین و باور» میدهد و ماده ۱۶ که در مورد «برابری حقوق در ازدواج» سخن میگوید .
دلیل غیبت شوروی را ماده ۱۳ بیانیه بوده ا ست زیرا که طبق این ماده به شهروندان اجازه میدهد تا کشور خود را ترک کنند.
هندوراس و یمن (که در آن دوره جزو کشورهای عضو بودند) رأی ممتنع دادند.
پی نوشتها :
۱٫اعلامیه حقوق بشر ، گلن جانسون.مترجم محمد جعفر پوینده .نشر نی ۱۳۷۷
۲٫لغتنامه ی دهخدا
- سیر فلسفه در ایران, محمد اقبال لاهوری, به نقل از گای کر در کتاب تمدن ایرانیان خاوری در عصرهای باستان
۴٫اعلامیه جهانی حقوق بشر .ویکی پدیا