مقدمه:
حقوق بشر مفهومی است که عمری به پیشینه حیات انسان دارد، برخورداری از طیف مشخصی از حقوق به صرف انسان بودن در بسیاری از فرهنگهای و باورهای تاریخی به رسمیت شناخته شده در قالب تعالیم دینی و ادیان الهی نیز به کرات به آن اشاره شده است.
با این وجود، فطرت زیاده خواه بشری در طول تاریخ به دفعات این حق مسلم را نادیده گرفته و در مسیر امیال قدرت طلبانه خود آنرا لگدمال کرده است. از سوی دیگر، تفاسیر و برداشتهای مختلف از این مفهوم چالش برانگیز نیز موجب شده تا همواره مورد مناقشه فرهنگها و باورهای ملل مختلف باشد و به رغم تلاش های نهادی بین المللی، رسیدن به مفهوم مشخص و جهانشمول از حقوق بشر امری دشوار به نظر برسد.
هرچه باشد، حقوق بشر تا به امروز مسیری بس طولانی برای بقا و اثبات وجود خود طی کرده و مسلما به این راه ادامه خواهد داد. حقوق بشر که روزگاری تنها به عنوان حق حیات تعریف می شد اینک دیگر ابعاد پیداو پنهان حیات انسانی چون برابری جنسیتی، حق توسعه، حق برخورداری از محیط زیست سالم، حق کار شایسته و … را در برگرفته و از تعریف مضیق سنتی خود فراتر رفته است. هرچند اشکال سلطه اقویا بر ضعفا و نادیده گرفته شدن حقوق انسانی که حاصل فرهنگ زورمداری بوده دیگر به شکل سنتی آن وجود ندارد اما آسیب پذیری ذاتی انسان، مانع از ایجاد فضای فراگیر انسان دوستانه در عرصه حاکمیت و روابط جهانی شده و این امر حتی در ارائه یک تعریف مشخص از این مفهوم نیز مانع تراشی کرده است.
سیر تحول تاریخی مفهوم حقوق بشر
دسته بندی های متعددی در باره سیر تکوینی حقوق بشر تا کنون صورت گرفته است که مهمترین آنها تقسیم بندی تاریخی و تقسیم بندی بر اساس نسلهای حقوق بشر است. در این بخش به مروری بر این تقسیم بندیهای و سیر تحول تاریخی مفهوم حقوق بشر خواهیم پرداخت. آگاهی از زمینه های تاریخی و اجتماعی شکل گیری این مفاهیم، کمک شایانی به درک معنای آن در هریک از بازه های زمانی مورداشاره خواهد کرد.
تقسیم بندی تاریخی
۱- از ابتدای تاریخ تا آغاز قرون وسطی
۲- از ابتدای قرون وسطی تا آغاز رنسانس
۳- دوره رنسانس تا انقلاب کبیر فرانسه
۴- ار انقلاب کبیر فرانسه تا ابتدای قرن بیستم
۵- از ابتدای قرن بیستم تا ۱۹۴۸
۶- از ۱۹۴۸ تا کنون
۱- از ابتدای تاریخ تا آغاز قرون وسطی
این دوره طولانی ترین و در عین حال بنیادی ترین دوره تاریخی را در بردارد که به تاریخ آغاز انسان شهرت یافته است. بسیاری از ریشه های تاریخ حقوق بشر در این دوره بروز کرده اند. انتشار نخستین دست نوشته های بشری در کنار ظهور تعالیم حقوق بشری ادیان الهی در این دوره به چشم می خورند.
قانون حمورابی نیز که حدود سال ۱۷۳۰ قبل از میلاد تدوین شده ، نخستین متن حقوقی است درقالب ۲۸۲ ماده به بیان قواعد متنوع حاکم بر روابط انسانی پرداخته است. این گاه قانون با ده فرمان حضرت موسی مقایسه شده که در ۶۱۳ بند با تفاوتهایی به بیان ابعادی از حقوق انسانی می پردازد. خلق این متون بیش از هر چیزی نشانه پدیداری مفهوم مستقل حقوق است.
پس از حمورابی گفته می شود نخستین اعلامیه حقوق بشر در جهان در روز ۲۹ اکتبر سال ۵۳۹ قبل از میلاد در ایران باستان و در زمان کوروش بزرگ هخامنشی بوده است. این اعلامیه که حدود ۲۵۴۸ سال پیش زمانیکه شهربابل به تصرف کوروش درآمده بود، صادر شده، امروزه به عنوان نخستین منشور ملل و حقوق انسان شناخته شده است.
به روایت تاریخ، صدور این اعلامیه پس از تصرف بابل توسط کوروش صورت گرفته پس از آنکه وی یهودیانی را که بخت النصر به اسارت گرفته بود آزاد و همه را به اورشلیم فرستاد تا به بازسازی پرستشگاه های خود بپردازند. کوروش علاوه بر این امر دستور داد بر سفالینه ای استوانه ای، این اعلامیه را درج تا “همگان بدانند او اراده کرده است که به مللی که تا کنون تحت جور حاکمان جبار بوده اند امنیت خاطر را هدیه کند.” مهمترین ویژگی قانون حقوق بشری کوروش را می توان محترم شمردن مقدسات سایر ملل- حتی سرزمینهای فتح شده- و خوشرفتاری با آنان دانست.
پس از کوروش کبیر این رومیان بودند که با انتشار الواح ۱۲ گانه ، بنیانی برای حقوق ترسیم کردند که بعدها مبنای حقوق اکثر کشورهای اروپایی شد. این الواح بیش از هر چیزی به عدالتی های طبقه اعیان و اعتراض گسترده طبقه عامه برای تحصیل حقوق برابر اشاره داشت. این الواح در سالهای ۴۵۱ و ۴۵۰ پیش از میلاد توسط یک هیات ده نفری تدوین و تنطیم شد.
حقوق بشر یونانی نیز در زمینه ای از اندیشه فلسفی پیشرو، ظهور و بروز یافت. عناصری چون مشارکت، حاکمیت قانون، عدالت قضایی، حق مالکیت و آزادی بیان نشانه ای از ماهیت حقوق بشری و تعریف آن در نزذ یونانیان باستان بود. قوانین سولون حکیم یونانی در قرن ششم قبل از میلاد اشاراتی به داد و آزادی داشته است. یونانیان، حقوق نظری را ثمره طبیعت انسان و همزاد با خود انسان و سرشت قواعد و الزامات آنرا جدای قواعد و موازین حقوقی موضوعه می دانستند.
از آن پس حقوق انسانی، از نگاه فلاسفه حول مفاهیم مشخص دیگری تفسیر شد. الپین در مقدمه کتاب ژوستینین، حقوق انسانی را رعایت ضمنی حال مردم و البته متعلق به همه جانداران و نه فقط انسانها می داند. سقراط معتقد بود بشر تایع قوانین طبیعی است و حقوق موضوعه انسانی مانند حق آزادی هم باید از این قانون تبعیت کند. ارسطو برابری در فرمانبرداری و فرمانروایی را یکی از ارکان مهم حقوق انسانی برمی شمرد.
زنون فیلسوف نیمه دوم قرن چهارم پیش از میلاد بر برابری ماهوی انسانها تاکید کرده و نظام طبقاتی را مطرود می دانست.
سیسرون از متفکرین نحله رواقیون، بر آزادی به عنوان مهمترین حقوق انسانی تاکید می کرد.
در این دوره تاریخی، دیدگاههای لائوتسه و بودا برحق سعادت و آزادی انسان و تاکید کنفسیوس بر عدالت نیز حائز اهمیت است.
با نگاهی اجمالی به باورهای حقوق انسانی در این دوره تاریخی نقش کشورگشایی و جنگهای سرزمینی در نیازهای حقوق بشری هویداست. علاوه براین، تفکرات فلسفی نیز به عنوان نخستین تلاشهای پایه ای برای درک مفهوم حقوق انسانی خودنمایی می کند. اندیشه ها،باورها و آثار حقوق بشری این دوره نه تنها زمینه ساز دوره ی تاریخی بعدی خود شد بلکه مبنای فلسفی شناخت حقوق بشر طی قرنهای بعدی نیز گردید.
۲- از ابتدای قرون وسطی تا آغاز رنسانس
قرون وسطی که تاریخ همواره از آن به عنوان تاریخ سیاه نام می برد عصری طولانی قریب هزار سال را در برمی گیرد. عصری میان قرون ۵ تا ۱۵ میلادی که با سقوط امپراتوری روم غربی در سال ۴۷۶ میلادی آغاز شده و تا فتح قسطنطنیه توسط امپراطوری عثمانی در سال ۱۴۵۱ ادامه می یابد.
اشاعه دین مسیح(ع)، قدرت یافتن کلیسا و روحانیون، استقرار نظام ارباب رعیتی و محدودیتهای حقوق و آزادی های فردی از جمله ویژگیهای این عصر است.
قرنهای سوم و چهارم میلادی با گرویدن جمع کثیری از مردم به آیین مسیحیت مصادف شد. امری که به تدریج موجبات سوء استفاده امنا و پیشوایان دینی را از این موقعیت برای به دست آوردن قدرت سیاسی و مذهبی فراهم آورد. در این دوره تلاش شد جایگاه کلیسا به عنوان نهاد فرا انسانی و الهی تثبیت شود و در این راه از توجیهات فلسفی مناسب نیز بهره گرفته شد. لگدمال شدن حقوق انسانی در سایه قدرت الهی فرمانروای مذهبی و سیاسی، از جمله مهمترین ویژگیهای این دوره بود. با قدرت گرفتن کلیسا و شخص پاپ، حقوق الهی جایگزین حقوق انسانی و بهانه ای برای نقض آن شد. کلیسا، قدرت و حکومت را نشات گرفته از اراده خداوند و آنرا بهانه ای برای مداخله در حیات انسانی می دانستند. محرومیت مردم از مظاهر عمده آزادی مانند آزادی عقیده و بیان از نتایج این تفکر بود.
با همه این احوال، این دوران از تلاشهای حقوق بشری خالی نبود. مهمترین رویداد جالب توجه حقوق بشری در این دوران، صدور منشور کبیر از سوی جان اول پادشاه وقت انگلستان بود، این سندتاریخى که در ۱۵ ژوئن سال ١٢١۵ میلادى از سوی جان اول مهر شد، اشاره به مواردی دارد که تا به امروز در نظامهای حقوقى و استناد قضات در صدور احکام پروندههای مهم کشورهای اروپایی و امریکایی اثرگذار بوده است. متن این منشور به وسیله نماینده پاپ به نام استفان لنگتون نوشته و زیرکى تاریخى خاص و تاریخسازى در آن به کار گرفته شد. هرچند منشور کبیر در قرون وسطى در قاره اروپا فراموش شد، لیکن در انگلستان به دفعات از سوی طرفهای دعوی مورد استناد قرار گرفت.
امضای این منشور نقطه عطفی در تاریخ حقوق بشری قرون وسطی به شمار می رود. در این منشور با آنکه پیام اصلی خطاب به اشراف بود، اما حقوق و آزادی های فردی برشمرده شده افراد عادی را هم در بر می گرفت.
با مروری بر رویدادهای این دوره تاریخی میتوان چنین نتیجه گرفت که قدرت یافتن کلیسا، جایگرینی حقوقی الهی به جای حقوق انسانی در سایه قدرت طلبی کلیسا شد و سیطره دین سیاسی بر شئون شخصی زندگی مردم، به شکل گیری مفهوم مسلط و درعین حال مهجور حقوق بشر در این دوره انجامید.
۳- رنسانس تا انقلاب کبیر فرانسه
رنسانس یا تولد دوباره، تجدید حیات علم و ادب را نوید می داد. نهضت علمی و طلوع ستارگان دانش مانند گالیله، دکارت و کوپرنیک، در کنار قیام مذهبی مارتین لوتر و کالوین، اروپا را از خواب هزار ساله بیدار کرد. تلاش کشیشان دگراندیش در کنار متفکرانی چون دکارت، محوریت را از کتاب مقدس و کلیسا به سوی عقل انسانی و اصالت انسان سوق داد. این امر تا حدوی ناشی از تسلط مسلمین بر جنوب اروپا و آشنایی گسترده اروپاییان با کتابهای علمی مسلمانان بود. مهاجرت یونانیان به دلیل اشغال این کشور توسط عثمانیان به سایر نقاط اروپا نیز موجب شد تا دانش یونانیان به اروپا منتقل شود.
نتیجه، فراگیری جهان بینی وسیعی در اروپا بود که انسان را در صدر و انسانگرایی را مبنای نظام اجتماعی و ساختار سیاسی اروپای آن دوران قرار داد. در این دوران مبارزات مستمر آزادیخواهان در مقابل استبدادگرایان به تدوین دادخواست حقوق در سال ۱۶۲۸ و اعلامیه حقوق در سال ۱۶۸۸ در انگلستان انجامید.
فلاسفه بسیاری در این دوره ظهور کردند و هریک در باورهای فلسفی خود به گونه ای به این امر اشاره کرده اند. سنت آگوستین متاثر از کلیسا انسان را آزاد دانسته اما علت اسارتش را معصیت می خواند. سن توماداکن انسان را مدنی الطبع دانسته ازادی را داتی وجود انسان میداند.
در سالهای پایانی این دوره انتشار اعلامیه دوم حقوق بشر موسوم به “اعلامیه آزادی” آمریکا در سال ۱۷۷۶ شایسته توجه است که در آن اشاراتی به حقوق غیر قابل انتقال بشر مانند زندگی آزادی و جستجوی سعادت شده است. اعلامیه حقوق ۱۶۸۹ انگلستان، قانون پلیموت آمریکا در سال ۱۶۳۶ و و منشور آزادی در دسامبر ۱۶۴۲ نشان از تحولات سریع در سالهای پایانی این دوره از تحول مفهومی حقوق بشر داشت.
در این عصر که با وقوع انقلاب کبیر فرانسه در ۱۷۸۹ پایان می یابد، عوامل مهمی چون انقلاب های علمی و مذهبی، آشنایی گسترده با فرهنگهای دیگر مانند مسلمانان و چرخش از حقوق الهی به حقوق انسانی بیش از عوامل دیگر در شکل گیری مفهوم حقوق بشر موثر بود.
۴- انقلاب کبیر فرانسه تا ابتدای قرن بیستم
یکی از موثرترین و تاثیرگذارترین دوره های تاریخی در شکل گیری مفهوم حقوق بشر دوره ایست که در خود رویدادهای مهمی چون انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب آمریکا و انقلاب انگلستان را جای داده است و از سویی، طلیعه نسل اول حقوق بشر به نیز شمار می رود.
این عصر که بخش زیادی از آن در عصر روشنگری قرار گرفته روشنفکران سیاسی بسیار مانند منتسکیو، بکاریا و ولتر به تبیین و نشر آزادی و برابری پرداختند. در این دوران به تدریج آزادی به عنوان حق تمام موجودات انسانی مطرح و حقوق انسان از مذهب جدا می شود. در این دوران است که انسان من حیث انسان بودن دارای حقوقی شده و برای نخستین بار حقوق مدنی به صورت کامل به شهروندان اعطا می شود. تجلی این رویدادهای نیز در اعلامیه های حقوقی اروپا و امریکا دیده می شود.
انقلاب کبیر فرانسه بی گمان نقطه عطفی در تاریخ حقوق بشر است که در نهایت به تدوین اعلامیه مشهوری تحت عنوان “حقوق بشر و شهروند فرانسه” انجامید. این اعلامیه برای نخستین بار مفهوم حقوق بشر را وارد حقوق موضوعه کرده و برای مردم حق و برای دولت تکلیف ایجاد کرد؛امری که در نهایت موجب رشد فکری توده ها و تحولات اجتماعی عمیقی گردید.
این اعلامیه که در ۲۶ اوت ۱۷۸۹ از سوی مجلس ملی فرانسه به تصویب رسید، به صراحت بیان می کند که افراد آزاد به دنیا می آیند، حق آزادی، حق مالکیت، حق مقاومت دربرابر ستم، حق آزادی بیان، آزادی مذهب، حق مطبوعات وسرانجام حق برخورداری از حیثیت انسانی را دارند. اعلامیه حقوق بشر و شهروند فرانسه از جامع ترین و مترقی ترین اسنادی که در این زمینه به رشته تحریر درآمده و اثر عمیقی برکشورهای مختلف گذاشته است.به نحوی که بسیاری از کشورها در تدوین قانون اساسی خود از این اعلامیه اقتباس کرده اند.
در این دوران و از برکت توسعه فکری و انقلابات سیاسی سده هجدهم،که پیام آور آزادی، برابری و برادری بود، روند بین المللی شدن حقوق بشر در قالب قراردادها در قرن نوزدهم آغاز شد.نخستین رهآورد این جنبش ها، الغای تدریجی بردگی بود. نخستین تلاشها در این زمینه با گشایش کمیته الغای بردگی در سال ۱۷۸۷ در انگلیس آغازشد. اعلام ممنوعیت تجارت برده در تمام جهان از سوی بریتانیا در سال ۱۸۰۷ و همچنین اجرای قانون ممنوعیت تجارت برده در تمام مستعمرات بریتانیا در ۱۸۳۳ از نتایج این اعلامیه بود. متعاقب آن کنگره ایالات متحده نیز در ۱۸۶۵ با تصویب قانونی به برده داری پایان می دهد.
در این دوران حمایت از اقلیتهای مذهبی نیز نقش موثری در توسعه حقوق بشر داشت؛ دو قرارداد ۳۰ مارس و ۱۳ ژوییه ۱۸۵۶ پاریس و برلین از جمله قراردادهایی بود که میان کشورهای اروپایی و امپراتوری عثمانی برای حمایت از حقوق اقلیتهای مذهبی بسته شد.
از دیگر اشارات حقوق بشری مهم در اسناد بین دولی این دوره می توان به سند نهایی کنگره وین در سال ۱۸۱۵ که در آن حقوق اقلیتها در چارچوب اصل ملیت مورد شناسایی قرار گرفت، برشمرد.
نگاهی اجمالی به این برهه تاثیر گذار از روند تکوینی حقوق بشر نشان می دهدکه پختگی حاصل از شکوفایی اندیشه بشری پس از رنسانس، انسان قرن هجده و نوزدهمی را به احیا حقوقی ترغیب کرد بیشتر در زمره حقوق مدنی قرار داشتند. حقوقی که بعدها در چارچوب نسل اول حقوق بشر تفسیر شد. اهمیت دیگر این دوره آن بود که حقوق بشر به اسناد بین المللی راه یافت و با درنوردیدن حاکمیت فراسرزمینی و محور قراردادن آزادیهای بزرگی چون آزادی عقیده، بیان، اجتماع و مشارکت و ضمانت های قضایی، راه خود را در مسیر تکوین حقوق بشر گشود.
۵- از ابتدای قرن بیستم تا ۱۹۴۸
قرن بیستم بویژه دو رویداد دهشتناک جنگ اول و دوم جهانی، تاثیر سترگی بر سرنوشت حقوق بشر در هر دو سطح داخلی و جهانی نهاد. مجادله میان دوتفکر سیاسی باورمند به اصالت فرد و اصالت گروه، در کنار جایگزینی ذهنیت استبدادی با بهره گیری از اندیشه های متداول سیاسی و استقرار نظامهای سیاسی مارکسیستی، فاشیستی و نازیستی بجای ساختارهای سیاسی لیبرال دموکراتیک از ویژگیهای مهم این دوره است. سه دیدگاه مسلط سیاسی فوق که پایه ی بخش عظیمی از نظامهای سیاسی تاثیر گذار در سرنوشت حقوق بشر این دوره را تشکیل می دهند خود دارای شباهتها و تفاوتهایی با هم هستند. هر چند هرسه اندیشه در عمل به سرکوب حقوق انسانی پرداخته اند اما مارکسیسم از این حیث که بر انسانگرایی مبتنی است و توسعه آزادیهای فردی را جستجو می کند با دو باور مسلط دیگر متفاوت است؛ هرچند که در عمل و در مسیر اجرایی کردن اندیشه های خود، به نظامهای سیاسی اقتدار گرایانه تبدیل می شود. اما دو دیدگاه دیگر یعنی فاشیسم و نازیسم، از پایه منکر اصالت ارزش انسان به عنوان فرد هستند: فاشیسم ارزش انسان را در وابستگی به دولت و نازیسم در تعلق به نژادی ژرمن می دانست. در دوره تسلط این دو دیدگاه در اروپا، حق مالکیت، حق آزادی مذهبی و حقوق مدنی بسیار متزلزل و آسیب پذیر بود.
در این دوره تاریخی، هرچند به دلیل درگیری جامعه جهانی در دو جنگ خانماسوز، فرصت چندانی برای توجه به مقولات حقوق بشری فراهم نشد اما امضای اسناد مهمی چون میثاق جامعه ملل که به مقررات کلی درباره حقوق بشر در آن اشاره شده بود و منشور سازمان ملل متحد درتاریخ ۲۶ ژوئن ۱۹۴۵ که در آن توسعه روابط دوستانه و احترام به حقوق بشر و آزادیهای سیاسی را مورد توجه قرار داده بود، زمینه ساز تدوین اسناد مهم جهانشمول و کاملتری شد که در نیمه دوم قرن بیستم و اوایل قرن ۲۱، به کمک بشریت آمد.
این دوره وحشتناک که با دو جنگ بزرگ جهانی همراه بود، هسته اصلی توجه به حقوق بشر امروزین را ایجاد کرد.در این برهه زمانی بود که بی توجهی به حقوق بشر به عنوانی یکی از علل مهم آغاز و تداوم جنگ، وجدان بشریت را تکان داد و با شکل گرفتن اندیشه تدوین سند بین المللی حقوق بشر در نگاه دول پیروز، زمینه تدوین سند حقوق بشر در سال ۱۹۴۸ را فراهم آورد.
اهمیت این دوره بیشتر از بابت ایجاد زمینه تمنای بشری برای صدور اسناد اطمینان بخش حقوقی است که در دوره تاریخی بعد امکان پذیر می شود، تا انتشار اسناد حقوق بشری تاثیر گذار. دلیل مهم آن نیز درگیری جهان در دو جنگ خانمانسوز اول طی سالهای ۱۹۱۸-۱۹۱۴ و جنگ دوم جهانی طی سالهای ۱۹۴۵-۱۹۳۹ بود که همانند دوره تاثیر گذار قرون وسطی، هرچند در آن تحولات چشمگیری در زمینه حقوق بشر به چشم نمی خورد، اما زمینه ساز تحولات اساسی در دوره بعد شد.
نسل دوم حقوق بشر نیز از این دوره آغاز می شود. پیام فرانکلین روزولت رییس جمهور وقت آمریکا در ۱۶ ژانویه ۱۹۴۱ به کنگره و متذکر شدن لزوم برخورداری جهانیان از چهار آزادی اساسی بیان و مطبوعات، رهایی از احتیاج،دین، مذهب و مرام سیاسی و آزادی از ترس طلیعه نسل دوم حقوق بشر بود که هر چند تحت تاثیر جنگ سرد تا حد بسیاری کم فروغ شد.
برخی دیگر از حقوق اقتصادی و اجتماعی مانند حق تامین اجتماعی، حق کار و سطح زندگی و آموزش مناسب که با اعمال نفوذ کشورهای سوسیالیستی در متن اعلامیه جهانی حقوق بشر گنجانیده شد، در تحکیم روند نسل دوم حقوق بشر موثر بود.
۶- از ۱۹۴۸ تا کنون
آخرین دوره تاریخی مورد بررسی از سال ۱۹۴۸ تا کنون را در برگرفته و قریب ۷۰ سال را شامل می شود. در این دوره نه چندان طولانی، تاثیر وقایع دوره ی تاریخی پیشین به خوبی در اراده جامعه بشری در پرداخت جدی به مقوله حقوق بشر مشهود است.
مهمترین و نخستین رویداد حقوق بشری این دوره تصویب “اعلامیه جهانی حقوق بشر” است؛ سندی مشتمل بر یک مقدمه و سی ماده که در دهم دسامبر ۱۹۴۸ با ۴۸ رای مثبت از مجموعه ۵۶ رای کشورهای عضو به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسید. این اعلامیه که تحقق و رعایت حقوق بشر را بزرگترین آرزوی بشریت دانسته، امروزه به عنوان مهمترین منبع حقوق بشر در جهان، مبنای تمام میثاقها و تعهدات حقوق بشری است.
پس از امضای این اعلامیه تاریخی تا سال ۱۹۶۶ سه سند حقوق بشری دیگر با نامهای میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، پروتوکل اختیاری ارتباط کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز به تصویب رسید که مکمل اعلامیه جهانی حقوق بشر به شمار می رفت.
دراواسط این دوره و با فروپاشی نظام دوقطبی در سال ۱۹۸۹، فضا برای بسط آرمانهای حقوق بشری بازتر شد و با استقلال پی در پی کشورهای بلوک شرق و رهایی آنها از سیطره اتحاد جماهیر شوروری، بازیگران متعددی به جمع داعیان حقوق بشر اضافه شدند.
پس از آن، کنفرانس ۱۹۹۳ وین با تاکید بر جهانشمولی و نقش محوری حقوق بشر، آسیب پذیری گروههای خاص مانند زنان، کودکان، اقلیتها، بومیان، معلولان و کارگران مهاجر، دموکراسی و جامعه مدنی، زمینه را برای ایجاد کمیساریای عالی حقوق بشر هموار کرد که با استقبال کشورها روبرو شد.
کنفرانس جهانی حقوق بشر در ۱۹۹۴ در وین نیز که مورد تایید ۱۷۱ کشور قرار گرفت به حقوق اقتصادی و اجتماعی اهمیت بیشتری داده و با اشاره به پیوند میان نسلهای مختلف حقوق بشر، آنها را جهانشمول و وابسته به هم دانست.
با آغاز هزاره سوم، فصل جدیدی از همکاری های جهانی از جمله در مفهوم سازی نوین حقوق بشر آغاز شد به نحوی که در کمتر سندجهانی است که نشانی از محوریت انسان و حقوق وی به چشم نخورد.
ارتقاء کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد به شورای حقوق بشر در ۱۵ مارس ۲۰۰۶، نشان از اهمیتی است که این مقوله برای جامعه جهانی دارد.
نسل سوم حقوق بشر نیز در این دوران با تاکید بر حقوقی چون دموکراسی، حق توسعه، حق آزادیهای اساسی، حق برخورداری از محیط زیست سالم، حق توسعه پایدار، حق صلح و برابری جنسیتی بیشتر خودنمایی می کند.
نگاهی به تحولات حقوق بشری این دوره تاریخی نشان می دهد که بیشترین تلاشها برای انتشار اسناد حقوق بشری در این مقطع صورت گرفته و درکل، دوره پرکاری از این بابت به شمار می رود.
اسناد بالا همچنین، نشان از عزم جامعه جهانی برای گسترش و تثبیت حقوق انسانی در ادبیات حقوقی بویژه اسناد الزام آور، در مسیر نهادینه شدن باور جمعی به حقوق بشر و در عین حال بسط مفهومی آن به عناصر جدیدتر و جامع تر دارد.
نتیجه گیری
در این نوشتار تلاش شد به سیر تحول مفهومی حقوق بشر از ابتدای تاریخ تابه امروز پرداخته شود. آنچه مسلم است در این باره مطالعات بسیاری انجام شده لیکن تلاش شد در این نوشتار بر دو نکته تاکید شود:
نخست اینکه تحولات مفهومی حقوق بشر تا حد بسیاری معلول اقتضائات سیاسی و اجتماعی هر دوره تاریخی بوده که تاثیر انکار ناپذیری بر عناصر معرف حقوق بشر در هر دوره تاریخ بوده داشته اند.
دوم آنکه برخلاف بسیاری دیگر از عبارات و مفاهیم علوم انسانی یا بطورخاص، روابط بین الملل، مفهوم حقوق بشر در بستر زمان از سرشتی انباشتی برخوردار بوده و گذر زمان به تحولات سلبی یا رد کننده تعاریف پیشین منجر نشده؛ بلکه تعاریف جدید، همواره به تعاریف پیشین افزوده وبدون آنکه تمامیت یا بخشی از آنرا رد کنند، با بهره گیری از آن، تعریف و برداشت جدیدخود رامطرح کرده اند.
علاوه بر دو مورد مورد، اگر بخواهیم از حیث مصداقی نیز به جدیدترین تحولات مفهومی حقوق بشر در هزاره سوم اشاره کنیم، برابری جنسیتی و کمرنگ شدن خطوط حاکمیتی در بحرانهای حقوق بشری دو مصداق مهم تحولات پیش رو هستند که بی گمان در آینده، بشر بیش از اینها به آن خواهد پرداخت.